مرگ...

شبی خواب دیدم که مرده hم روی سینه ام خرمنی از گل نهاده بودنند و اطاق من
 که درها پنجره هایش برروی خورشید گشوده می شد غرق گل بود
فقط آن شب توانستم لذت نیستی را بچشم و در بازوی نوازشگر مرگ چون
 در گهواره ای نرم و آرام ، آرام به خواب روم در آن لحظه حسرت هیچ چیز را نداشتم
از هیچ یک از آنچه در پشت سر گذاشته بودم یاد نمی کردم حتی حسرت ترانه های
 دلپذیری را که روز و شب از دل به زبان می آوردم نداشتم
فقط به یاد دل خودم بودم تاسف به آن روزها و شب های می خوردم که 
می توانستم از باد عشق سرمست شوم ولی نشدم ...

راه موفقیت

رویا هایت را در یاب زیرا کلام تو می شوند.
عادت هایت را دریاب  زیرا شخصیت تو را می سازند.
اعمالت را در یاب زیرا عادت های تو می شوند.
شخصیت را دریاب زیرا سرنوشت تو را می سازند.
کلامت را دریاب زیرا اعمال تو می شوند.
افکارت را تغییر بده تا دنیایت تغییر کند.

کاش...

کاش می دانستیم زندگی کوتاست
کاش از ثانیه های زندگی لذت می بردیم
کاش قلبی رو برای شکستن انتخاب نمی کردیم
کاش همه را دوست داشتیم
کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم
کاش هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه وداغ را نمی دید
کاش دلهایمان دریایی می شد
 کاش می فهمیدیم زندگی زیباست و لذت می بردیم تا نهایت
 کاش میدانستیم که ما نمی دانیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد
کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دلهای زخم خورده نبود
کاش به زندگی ایمان داشتیم
کاش وجودمان پر بود از زیبایی ها
کاش فکر میکردیم کاش فکر می کردیم تنها نیستیم،
کاش می دانستیم کس هست که توی تاریکی های وجودمون دستشو دراز کنه
تا دستشو بگیریم
ولی ...